آرینا و بارون
الان داره بارون قشنگی میاد. آرینایی رفته پارک. یه رنگین کمون قشنگ هم تو آسمون زده شده. آرینا میره از روی سرسره سر میخوره. شلوارش خیس شده ولی اینقدر خوشحاله که دلم نمیاد بگم بسه بریم خونه. هر یکسری سر که میخوره می دوه تو چمنها و با شادی فریاد میزنه آخ جونمی خیس شدم. خیس شدمو خیس شدم. سپردمش به باباییش و اومدم تا شام رو حاضر کنم. خدایا شکرت به خاطر تمام نعمتهایی که به ما دادی. خدا جون خیلی دوست دارم. ...